نمی دانم چرا رفتی؟؟؟

نمی دانم چرا !!!

شاید خطا کردم و تو…

بی آنکه فکرغربت چشمان من باشی

نمیدانم کجا؟!

تا کی؟!

برای چه؟!

ولی رفتی …

بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت ،

تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود

و بعد از رفتن تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

و من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد….
1391/12/04 - 21:59
پیوست عکس:
513.jpg